loading...
اهل سنت وجماعت دهگلان
12345 بازدید : 184 سه شنبه 24 دی 1392 نظرات (0)

زهرا در خانه ی علی(رض)

با آن مراسم ساده و زیبا و با آن دعاهای آسمانی و ملکوتی سرور کائنات و یاران با وفایش، فاطمه به منزل علی رضی الله عنه انتقال یافت، خانه ای ساده و پاک، خانه ای خالی از فرش و تختهای گرانقیمت و ظروف قیمتی و بالشها و پشتیهای قیمتی و چیده شده، و فرشهای گران بهایی که پهن میشوند. آری! منزلی گلی و خالی از تمام زرق و برق دنیوی و چیزهایی که مردمان زمان ما بدان دل میبندند و به آن عشق میورزند! بلکه در آنجا پوست گوسفند به عنوان فرش پهن شده بود، و بالشهایی پر شده از پوشال خرما ، چند عدد لیوان سفالین، یک آسیای دستی و ... منزل علی رضی الله عنه از منزل پیامبر صلی الله علیه و سلم دور بود، به همین علّت رسول الله صلی الله علیه و سلم نمیتوانست هر روز فاطمه را ملاقات نماید، تحمل این دوری برای پیامبر صلی الله علیه و سلم مشکل بود از این رو در این اندیشه به سر میبرد که فاطمه را به منزلی در همسایگی خویش بیاورد. «حارثه بن نعمان» که دارای منازلی در همسایگی پیامبر صلی الله علیه و سلم بود، از این ماجرا باخبر شد،

 سریعاً خود را به رسول الله صلی الله علیه و سلم رساند و عرض کرد: «یا رسول الله! شنیده ام که دوست داری فاطمه در همسایگی خودت باشد، و این منزلم نزدیکترین منازل «بنی نجار» به شماست. من و مالم در اختیار خدا و رسول خدا هستیم ... به خدا سوگند اگر آنرا از من قبول بفرمایی بسیار خوشحالتر خواهم شد تا اینکه در مقابل آن پولی به من بپردازی». پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «راست گفتی، پروردگار برکتش را بر تو نازل بفرماید». سپس فاطمه و علی نقل مکان کرده و در یکی از منازل «حارثه بن نعمان» در همسایگی پیامبر صلی الله علیه و سلم مستقر شدند. آری! این اتاق ساده ی گلین که سقف آن با چوب خرما و حصیر پوشانده و آنرا گل اندود کرده بودند، طوری بود که اگر کسی ایستاده دستانش را بلند میکرد راحت به سقف میرسید، اما در کنار همه ی این سادگیها در آن نور و صفای الهی وجود داشت. جزو همان منازلی بود که پروردگار در مورد آنها میفرماید: «فی بُیوتٍ أذِنَ اللهُ أن تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فِیهَا أسمُهُ یُسَبَّحُ لَهُ فیها بِالغُدوِّ والأَصَال» (اگر در جستجوی این نور پر فروغ هستید، آنرا بجویی) در خانه هایی که خداوند اجازه داده است بر افراشته شوند و در آنها نام خدا برده شود (و با ذکر و یاد او، و با تلاوت آیات قرآنی، و بررسی احکام آسمانی آباد شوند خانه های مسجد نامیکه) در آنها سحرگاهان و شامگاهان به تقدیس و تنزیه یزدان میپردازند. سیوطی رحمه الله در تفسیرش میفرماید: «وقتی این آیه نازل شد، ابوبکر صدیق رضی الله عنه از پیامبر صلی الله علیه و سلم پرسید: آیا خانه ی فاطمه و علی نیز جزو این خانه هاست؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: بله! خانه ی آنان از با فضیلت ترین این خانه هاست».

فرزندان مبارک زهرا

پس از گذشت یک سال از ازدواج مبارک و میمون علی و فاطمه، این دو جوان محبوب پیامبر صلی الله علیه و سلم، پروردگار توانا فرزندی به آنان عنایت فرمود که بیشتر از خودشان مایه ی خوشحالی و خرسندی رسول الله صلی الله علیه و سلم بود. در زمان بارداری فاطمه، روزی مادر «فضل» همسر حضرت عباس رضی الله عنه نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: «در خواب دیدم که یکی از اعضای بدن مبارکت در منزل ما، نزد من است». پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: خواب مبارکی است، حمل فاطمه، پسری است که تو به او شیر میدهی. بالأخره انتظار علی و فاطمه به پایان رسید و در شعبان و یا نیمه ی اول رمضان المبارک سال سوم هجری، پرودگار توانا به آنان پسری عطا فرمود که نیکویی و زیبایی صورت و سیمایش از همان لحظات اول هویدا بود. فردی با عجله این مژده را به پیامبر صلی الله علیه و سلم رساند، آنحضرت که مدتها منتظر وضع حمل پاره ی تن خویش بود، از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شد. این خوشحالی تنها به اهل بیت خلاصه نمیشد، بلکه تمامی مسلمانان مدینه، همان اصحابیکه خود را در غم و شادی مرشد و استادشان شریک میدانستند، همگی مسرور و خرسند بودند از تولد «سبط» رسول الله صلی الله علیه و سلم. پیامبر صلی الله علیه و سلم بی درنگ به سوی منزل فاطمه شتافت و پس از اطلاع از سلامتی فاطمه و تبریک و تهنیّت به او فرمود: فرزندم کجاست؟! نوزاد را برای پیامبر صلی الله علیه و سلم آوردند، او را بغل کرده و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند، سپس پرسیدند: چه اسمی برایش انتخاب کرده اید؟ حضرت علی رضی الله عنه جواب داد: «حرب». پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: نه! این نام زیبا نیست، «حسن» برای این طفل مناسب است (به خاطر حُسن و زیبایی ظاهر و باطنش). ظاهراً این اولین فرزند اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و سلم پس از بعثت آن حضرت صلی الله علیه و سلم بوده است، به خاطر همین رسو ل اکرم صلی الله علیه و سلم در شب هفتم جلسه ی «عقیقه» برپا کردند، گوسفندی ذبح کرده، اصحاب و یارانش را دعوت کردند، موی سر نوزاد تراشیده هم وزن آن نقره به فقرا صدقه دادند و شخصاً او را «تحنیک» کرده و نامش را «حسن» گذاشتند. بعد از گذشت یک سال از عمر «حسن» خداوند دومین فرزند را نیز به علی و فاطمه عطا فرمود. این نوزاد نیز پسری بود که در شعبان سال چهارم هجری به دنیا آمد، دقیقاً همان کارهایی که پیامبر صلی الله علیه و سلم برای «حسن» انجام داده بود، مانند دادن عقیقه، دعوت صحابه، تراشیدن موی سر و صدقه ی نقره ی هم وزن آن و نام گذاری و تحنیک، همگی را برای نوزاد جدید انجام داده و او را حسن کوچک نامید؛ «حسین» اسم مصغّر «حسن» است به همین جهت آنان را «حَسَنَین» میگویند. این دو پسر به محبوبترین فرزندان پیامبر صلی الله علیه و سلم تبدیل شدند تا جاییکه پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «هُما ریحانتایَ مِن الدنیا» این دو خوش بویی و مایه ی خنکی چشم و دلم هستند در دنیا و فرمود: «سیّدا شباب أهل الجنه» یعنی اینها سرور جوانان بهشت اند.

رسالت زن مسلمان در زندگانی زهرا

أنس بن مالک رضی الله عنه خادم رسول الله صلی الله علیه و سلم میگوید: روزی رسول خدا صلی الله علیه و سلم در جمع یاران نشسته بود، از آنان پرسید: «ارزنده ترین و گرامیترین زینت برای زنان چیست؟» صحابه به فکر فرو رفتند و یکدیگر را نگاه کردند، کسی نتوانست پاسخی بدهد، علی رضی الله عنه به خانه رفت و این سؤال را با همسرش در میان نهاد. فاطمه فرمود: «بهترین زینت برای زنان آن است که مردان آنان را نبینند و آنان نیز مردان را نبینند». علی رضی الله عنه بی درنگ به سوی پیامبر صلی الله علیه و سلم بازگشت و پاسخ فاطمه رضی الله عنها را برای حضرت صلی الله علیه و سلم بیان کرد. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «چه کسی چنین پاسخی به تو آموخته؟!» علی رضی الله عنه جواب داد: فاطمه. رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: فاطمه درست گفته است. او پاره ی تن من است». فاطمه ی زهرا رضی الله عنها برای زنان جامعه ی ما مثل بسیار بزرگ و اسوه ی نیکویی است در زندگانی زناشویی و اجتماعی اش، در ارتباط خوب و سالم با همسایه ها و خویشاوندان، در اجرا کردن وظیفه ی مادری و تربیت صحیح فرزندانش. او کار منزل را به خوبی انجام میداد، حق شوهر را ادا میکرد، از نظر تربیتی به بهترین شیوه فرزندانش را تربیت مینمود، ارتباط درست و صحیح با اطرافیان برقرار کرده و در کنار تمامی اینها در پی کسب رضوان الهی و عبادت پروردگار و اطاعت رسول الله صلی الله علیه و سلم بود. نمازش را سر وقت میگزارد، با جُهد و تلاش مال زیادی را در راه پروردگار تقدیم نمود. او راستگو و متخلق به اخلاق رسول الله صلی الله علیه و سلم بود، به همین علت قدوه و اسوه ی نیکویی برای زن مسلمان در تمامی زمانها و مکانها میباشد.

زهرا و آخرین روزهای زندگی رسول گرامی اسلام

پیامبر صلی الله علیه و سلم در سال آخر عمر مبارک تصمیم به حج بیت الله گرفتند؛ البته نه یک حج ساده و در حد ادای یک فریضه، بلکه مدرسه ای سیّار بود که آخرین درسها را به امت اسلامی آموخت ... پیامبر صلی الله علیه و سلم در رمضان همین سال (دهم هجری) حضرت علی رضی الله عنه را برای یک مأموریت مهم رزمی ـ تبلیغی و به فرماندهی سیصد سواره نظام به سرزمین یمن، اعزام نمود. (پیش تر نیز حضرت خالد بن ولید به آنجا اعزام شده بود) مأموریت با موفقیّت انجام گرفت و عده زیادی به اسلام گرویدند. حضرت علی رضی الله عنه از یمن طی نامه ای گزارش کار خود را برای پیامبر صلی الله علیه و سلم فرستاد. رسول خدا صلی الله علیه و سلم در پاسخ به علی رضی الله عنه امر فرمود که برای انجام مراسم حج، خود را به مکّه برساند، و پیک با این پیام به سوی علی رضی الله عنه بازگشت. همه ی همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم نیز در این سفر (حجه الوداع)، (با پیامبر) همراه شدند. آنها به هودج ها سوار بودند، فاطمه ی زهرا رضی الله عنها با آنان بود و در این سفر عبادی مناسک حج را به دستور پیامبر صلی الله علیه و سلم انجام داد. حضرت علی رضی الله عنه نیز پس از گذشت سه ماه از مأموریت، در ایام حج به مکه رسید و در آنجا همسرش فاطمه ی زهرا را ملاقات کرد. پس از بازگشت از سفر «حجه الوداع» پیامبر صلی الله علیه و سلم کم کم مریض شد، روز به روز بر مریضی آن حضرت صلی الله علیه و سلم افزوده میگشت. فاطمه ی دلسوز و مُحبِّ پیامبر همانند پروانه گرداگرد رسول الله صلی الله علیه و سلم میگشت و همچون پروانه ای که برگرد شمع در حال خاموش شدن، بی قراری میکرد. مادر مؤمنان عایشه ی صدیقه رضی الله عنها میفرماید: «در یکی از روزها که پیامبر صلی الله علیه و سلم در بستر مریض بود، فاطمه را صدا زد، در گوش او چیزی گفت که فاطمه به گریه افتاد. پس از لحظاتی دوباره فاطمه را صدا زد و باز هم چیزی در گوش او گفت، فاطمه خندید». عایشه گوید: همانند امروز، شادی همراه با اندوه را ندیده بودم. پس از فاطمه پرسیدم: «ای فاطمه! به من بگو چه چیزی تو را به خنده و گریه وا داشت؟!» فاطمه گفت: «من اسرار پیامبر صلی الله علیه و سلم را فاش نمیکنم، تا وقتی ایشان زنده هستند». اما پس از وفات رسول الله صلی الله علیه و سلم دوباره از فاطمه جریان گریه و خنده اش را جویا شدم، جواب داد: پیامبر صلی الله علیه و سلم به من فرمود: «هر ساله جبرئیل یک بار برای دور قرآن نزدم میآمد، اما امسال دو بار برای این کار آمده، و من فکر میکنم اجلم نزدیک است. به همین علت گریه کردم» سپس پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «ای فاطمه! تو اولین فرد از اهل بیتم خواهی بود که به من خواهی پیوست، به همین علت خندیدم».

فراق بابای محبوب

بالأخره روز وداع فرا رسید روزیکه خورشید در آن میگریست، ستارگان و ماه بی نور شده بودند. زمینیان سرگردان اما آسمانیان شادی و پایکویی میکردند. آری! همه منتظر بالا آمدن روح سرور کائنات، قافله سالار انبیاء و مرسلین، محبوب رب العالمین، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم بودند. اما از آن سو، فرشیان از عرشیان بی خبر، آنان میگریستند؛ عایشه و فاطمه بیقراری میکردند، و پیامبر صلی الله علیه و سلم در حالیکه سر مبارکش در دامان عایشه بود، جان به جان تسلیم کرد و تمامی عزیزانش را به جای گذاشت. پیامبر صلی الله علیه و سلم رفت و عایشه و فاطمه و هزاران عاشق و دلباخته اش را در حزن و اندوه گذاشت. چه کسی میتواند حال فاطمه ی جوان و عاشق را درک کند؟! فاطمه ای که همیشه دستش در دست رسول الله صلی الله علیه و سلم بود. فاطمه ای که همیشه بابا برای استقبالش بلند میشد. دیگر خبری نیست، دیگر از نوازشهای بابای محبوبش خبری نیست، واقعاً دردناک و جانکاه است. هر چند فاطمه ی زهرا سختیها و رنجهای فراوانی را در زندگی کشیده بود، همچون وفات مادر و خواهرانش، زخمی شدن بابا و ... اما از همه جانگدازتر و دردناک تر، رحلت پدر عزیز و محبوبش بود. به همین علت میگفت:

صُبَّت عَلیَّ مَصائِب لو أنها/ صُبَّت علی الایام عدن لیالیها/ ماذا علی مَن شمَّ تربة أحمد/ألَّا یَشَمَّ مدی الزمان غوالیا؟

مصیبت و دردهایی بر قلب من سرازیر شد که اگر بر روزها میریخت برای همیشه تاریک میشد و نورش را از دست میداد. چگونه است حال کسیکه خاک پاک پیامبر صلی الله علیه و سلم را استشمام کرده باشد؟ قطعاً در طول عمر هیچگاه از خوشبوییهای گرانبها نیز استفاده نخواهد کرد! فاطمه گریه میکرد و میگفت: ای پدر عزیزم! دعوت پروردگارت را لبیک گفتی و به سوی فردوس برین شتافتی. هنگامیکه رسول الله صلی الله علیه و سلم را در حجره ی عایشه صدیقه دفن میکردند، فاطمه به أنس خادم رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت: «ای أنس! چگونه دلتان میآید و به خود اجازه میدهید که بر بدن مبارک رسول الله صلی الله علیه و سلم خاک بریزید؟!» أغبرَّ آفاقُ السماءِ و کُوَّرت/ شمسُ النَّهار و أظلمَ العصرانِ/ ألارض مِن بعد النبی کثیبةٌ/ أسفا علیه کثیرهُ الرجفانِ.

کرانه های آسمان غبار آلود شدند و آفتاب روز پیچیده شد، و دو ستاره ی درخشان بی نور شدند. زمین خرّم و سرسبز بعد از پیامبر صلی الله علیه و سلم همانند ماسه زار شد، و این همه لرزه و بی تابی به خاطر تأسف بر آن ذات مبارک میباشد. به خاطر حزن و اندوه فراوان دوری رسول الله صلی الله علیه و سلم پس از وفات ایشان کسی فاطمه را در حال خندیدن مشاهده نکرد. هنگامیکه در روز عرفه آیه ی «اََلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دِینَکُم...» نازل شد، حضرت عمر رضی الله عنه به گریه افتاد و فرمود: «لیس بعد الاکمال اِلَّا النّقصان» پس از کامل شدن چیزی غیر از نقصان و اتمام به دنبال آن نمیباشد.

فراق زهرا

از آنجاییکه فاطمه ی زهراء از پدر عزیزش شنیده بود که اولین فرد از اهل بیت که به پیامبر صلی الله علیه و سلم ملحق میشود اوست، برای این سفر آمادگی میگرفت. روزی به شوهر گرانقدرش علی مرتضی رضی الله عنه گفت: پسر عموی عزیزم! احساس میکنم هنگامه ی کوچ به سوی پدرم نزدیک است، تو را وصیتی میکنم. حضرت علی رضی الله عنه در مقابلش نشست و فرمود : آنچه دوست داری بگو ! فاطمه گفت: از وقتی به خانه ی تو آمده ام، نه دروغ گفته ام و نه خلاف میلت کاری انجام داده ام. علی رضی الله عنه جواب داد: تو بسیار خداشناسی و از من پرهیزگارتری! جدایی از تو برایم دردناک است، اما نمیتوان جلوی مرگ را گرفت. به خدا سوگند مرا به یاد رحلت رسول الله صلی الله علیه و سلم و آن مصیبت بزرگ انداختی. در این لحظه هر دو گریه سر دادند. حضرت علی دستش را بر پیشانی و سر و صورت فاطمه گذاشته و گفت: هر دستوری که داری بفرما! که با تمام وجود برای خدمتگزاری آماده ام. فاطمه رضی الله عنها فرمود: وصیت من اینکه بعد از مرگ من با خواهر زاده ام «اُمامه» ازدواج کن؛ چرا که او از هر کسی به تربیت و مراقبت فرزندانم بهتر است. دیگر اینکه مرا شبانه غسل بده، کفن کن و به خاک بسپار، آن هنگام که چشمها در خواب است، تا نامحرمان مرا نبینند. حضرت فاطمه رضی الله عنها در مورد حجاب بسیار دقیق و حساس بود. در همان روزها به «اسماء بنت عمیس» (همسر حضرت ابوبکر صدیق) گفت: اصلاً دوست ندارم که بر بدن زن پارچه ای اندازند که بدنش از زیر آن نمایان باشد. «اسماء» گفت: ناراحت نباش! چیزی به تو نشان خواهم داد که در حبشه دیده ام. سپس چند شاخه خرما آورده، آنها را خم کرد و به هم وصل نمود، سپس پارچه ای بر آن کشید و چیزی شبیه تابوت درست کرد. حضرت فاطمه رضی الله عنها از دیدن آن خوشحال شد و فرمود: بسیار خوب است جسد مرد یا زن در آن معلوم نمیشود. حتماً پس از غسل دادن، مرا در این بگذارید تا بدنم برای مردان مشخص نباشد. بیماری فاطمه روز به روز شدت مییافت، حسن و حسین و حضرت علی رضی الله عنه لحظه ای فاطمه را تنها نمیگذاشتند. تا اینکه سه شنبه (یازدهم هجری) فرا رسید، درست شش ماه پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فاطمه به «سلمی» یا «اسماء» فرمود تا آب آماده کردند. حضرت فاطمه غسل کاملی کرد و بدن خود را به خوبی شست. لباسهای نو پوشید سپس به «سلمی» (اسما) گفت تا رختخوابش را در وسط حجره بگستراند، آنگاه رو به قبله دراز کشید؛ (و به صورت سنّت) دستها را زیر سر نهاد و گفت من اکنون قبض روح میشوم، خود را پاکیزه کرده ام کسی مرا برهنه نکند. پس از پرواز روح فاطمه ی زهرا رضی الله عنها حسن و حسین وارد خانه شدند و سراغ مادرشان را گرفتند و گفتند: اکنون وقت استراحت مادرمان نیست! اسماء به آنان گفت: عزیزانم! مادرتان از دنیا رفت. حسن و حسین روی جنازه مادر افتادند و آنرا میبوسیدند و گریه میکردند و مادرشان را صدا میزدند: مادر جان! منم حسن! مادر جان منم حسین! با ما سخن بگو! فرزندان زهراء به جانب مسجد شتافتند تا پدرشان را از مرگ غم انگیز مادر با خبر کنند. وقتی خبر وفات زهراء به علی رسید از شدّت غم و اندوه بی تاب شد و فرمود: ای دختر پیامبر! تو تسلی بخش من بودی، بعد از تو از که تسلیت جویم. خبر رحلت یادگار رسول الله صلی الله علیه وسلم به سرعت در مدینه پیچید. مردم فوج فوج به سوی خانه ی فاطمه آمدند، با دیدن علی و حسن و حسین به شدت میگریستند، منتظر بودند تا جنازه ی زهراء را تشییع کنند، اما ابوذر آمد و گفت: به خانه هایتان برگردید! چون تشییع جنازه به تأخیر افتاده است. این یکی از وصایای خود فاطمه بود که تشییع جنازه بدون حضور مردم در دل شب انجام گیرد. طبق وصیّت آنحضرت رضی الله عنها، حضرت علی رضی الله عنه و اسماء بنت عمیس (همسر ابوبکر) فاطمه را غسل دادند و کفن کردند. سپس حضرت علی رضی الله عنه و حضرت عباس رضی الله عنه بر او نماز گزاردند. و شبانه او را به بقیع بردند. در تشییع جنازه، فقط حضرت علی، عباس، حسن، حسین، فضل و ابوذر حضور داشتند. هنگامیکه جنازه ی فاطمه زهراء را در کنار قبر قرار دادند، ابوذر گفت: ای قبر! آیا میدانی چه مهمانی داری! این فاطمه ی زهراء، دختر رسول الله، همسر علی مرتضی و مادر حسن و حسین است. در آن لحظه صدایی از قبر شنیده شد که گفت: من محلّ و میزبان اصل و نژاد و خویشاوندی نیستم، من محلّ عمل شایسته ام، و هیچکس از من نجات نمییابد مگر آنکه کارهای خیر انجام دهد و دلش پاک و سالم و همه ی کارهایش خالص به خاطر خدا باشد. سپس حضرت علی، عبّاس و فضل رضی الله عنهم جسد مبارک فاطمه را در قبر گذاشند. پس از مراسم تدفین و خاک سپاری حضرت علی رضی الله عنه فرمود: لکل اجتماع مِن خلیلین فرقة/ و کلّ الذی دونَ الممات قلیل/ و ان افتقادی فاطماً بعد احمد/ دلیل علی ألاَّ یدوم خلیل. پیوند و اجتماع هر دو دوست و رفیق را عاقبت فراق جدایی است. و هر چیز جز مرگ ناچیز و اندک است. اینکه من فاطمه را پس از رسول الله صلی الله علیه و سلم از دست میدهم دلیل بر آن است که هیچ دوستی ای جاوید نمیماند. حضرت فاطمه رضی الله عنها در سن 29 سالگی در سوم رمضان سال 11 هجری رحلت فرمود و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. بعضی از مورّخان بر این باوراند که حضرت فاطمه رضی الله عنه در حجره ی خودش در همسایگی پیامبر صلی الله علیه و سلم دفن شده است. «والسلام».

 

((گردآورنده: عبدالخلیل خالقی- برگرفته از سایت حوزه علمیه عرفانی عرفان اباد))

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آپلود عکس" alt="بی گناهی یزید بن معاویه در شهادت حضرت حسین رضی الله عنه" title="بی گناهی یزید بن معاویه در شهادت حضرت حسین رضی الله عنه" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">بی گناهی یزید بن معاویه در شهادت حضرت حسین رضی الله عنه
    سه شنبه 28 مهر 1394
    آپلود عکس" alt="زرتشت_پیامبر دروغین ایران باستان" title="زرتشت_پیامبر دروغین ایران باستان" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">زرتشت_پیامبر دروغین ایران باستان
    پنجشنبه 16 مهر 1394
    آپلود عکس" alt="جاهلیت نو ظهور پشت نقاب پیشرفت؟!" title="جاهلیت نو ظهور پشت نقاب پیشرفت؟!" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">جاهلیت نو ظهور پشت نقاب پیشرفت؟!
    شنبه 17 مرداد 1394
    "" alt="دوستان حتما این کتاب را تهیه کنید..." title="دوستان حتما این کتاب را تهیه کنید..." width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">دوستان حتما این کتاب را تهیه کنید...
    پنجشنبه 03 اردیبهشت 1394
    نظرسنجی
    وبلاگ تا چه اندازه میتوانددر حال و اینده رضایت شما را جلب کند
    ندای وبلاگ

    ما با افتخار اعلام میکنیم

    که مدیران ونویسندگان این

    وبلاگ همیشه و با جان و دل

    وفادار و پایبند به تمام اصول و قوانین

    مذاهب اربعه و خصوصا مذهب والای شافعی

    میباشد.

    لذادست یاری به سوی تمام هم

    اندیشان دراز میکنیم تا در هر مطلب و

    مشکلی ما را از راهنمایی خودشان محروم

    نفرمایند.

    خواهشمندیم ما را فقط در دایره ی مذهب حضرت

    شافعی رضی الله عنه راهنمایی یا رفع اشکال نمایید.

    حتما بخوانید

    یک شخصی گفت:الله اکبر

    بعد گفت:لااله الاالله محمدرسول الله

    بعد گفت:سبحان الله وبحمده سبحان الله العظیم

    بعد گفت:لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین

    این شخص70000نیکی را بدست آورد.

    این شخص خود شما هستید.

    مبارکتان باد.

    آمار سایت
  • کل مطالب : 325
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 251
  • باردید دیروز : 14
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 275
  • بازدید ماه : 394
  • بازدید سال : 617
  • بازدید کلی : 41,588
  • کدهای اختصاصی

    سنت

    سنت یعنی تبدیل عادت

    به عبادت

    آن هم فقط با داشتن

    قصد آن سنت

    مثلا:همه انگشتر دارند

    اما به قصد تبعیت

    از عمل پیامبر همان عادت شما

    تبدیل 

    به عبادت میشود.

    به همین سادگی.

    دومین سالگرد وبلاگ اهل سنت وجماعت دهگلان

    دو سال از ایجاد وبلاگ اهل سنت و جماعت دهگلان میگذرد.

    از تمامی دوستان خواهشمندیم که با نظرات خود ما را در راه پیشرفت بیشتر یاری کنند.