loading...
اهل سنت وجماعت دهگلان
12345 بازدید : 27 سه شنبه 24 دی 1392 نظرات (0)

حضرت فاطمه زهرا از تولد تا وفات

بسم الله الرحمن الرحیم

اما از کجا شروع کنم! چقدر عجیب است این شخصیت که فکر کردن به نامش و خواندن روزهای زندگی اش آدمی را از دنیا و قید و بندهای دنیا خارج نموده و به زهد و تقوی و خداشناسی وصل میکند.

تولد زهرا

فاطمه رضی الله عنها پنج سال قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه و سلم در مکّه مکرّمه دیده به جهان گشود. اکثر مورّخان اهل سنّت، تاریخ ولادت حضرت فاطمه ی زهرا رضی الله عنها را بیستم جمادی الثانی، پنج سال پیش از هجرت نقل کرده اند.

رشد زهرا

فاطمه در بزرگترین و پاکترین منازل کائنات، همان محبوبی که پروردگار آنرا از ایمان، اخلاص و برکت مملوّ گردانید، بر سفره ی تقوی و پاکی، نزد پرهیزکاران در میان ذکر و تسبیحاتی که از زبان پدر و مادرش میشنید، رشد کرد. پس او در جایی رشد کرد که شاهد نزول وحی بر پدرش بود، و با گوش هایش آیات خدا را از رسول الله صلی الله علیه و سلم میشنید، بر اثر همین شیوه ی تربیتی و محل رشد و نموّ، عقل و قلب و درونش از نفحات جان فزای ربّانی لبریز گشت، و این وراثت، آموزش و محیط خانه، تأثیر به سزایی در تکوین شخصیّت این نادره ی زمان داشته است. او در میان اخلاق کریمانه و بلند پدر و مادرش رشد کرد، همان پدری که شیوه و روش زندگانی اش برای جهانیان به عنوان برترین الگو معرفی شده است آنجا که قرآن کریم بدان صراحت میکند: «لَقَد کَانَ لَکُم فِی رَسولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنهٌ لِمَن کَانَ یَرجُوا اللهَ وَ الیَومَ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللهَ کثیراً. احزاب/21. به همین علّت فاطمه در عفّت کامل، عزّت نفس، خیر خواهی و نیز بر حسن خلق رشد کرد و اینها از تعالیم پدر دلسوزش که پیامبر امت و رسول رحمت، بهترین مرشد و بزرگ ترین مربی و هدایت کننده به سوی راه راست بود، میباشد.

زهرا از پیشگامان اسلام

هنگامیکه سرزمین حجاز در کفر و شرک کامل به سر میبرد، فاطمه زهرا مردم را میدید که به پرستش بتها میپردازند و به کارهای جاهلیّت مشغولند، اما در همان زمان متوجه میشد که پدرش هیچوقت بتها را پرستش نمیکرد، شراب نمینوشید و افعال جاهلی را انجام نمیداد، بلکه در یک شیوه ی خاص و اخلاق شیرینی روزگار را سپری میکردند که مخصوص پدر و مادرش بودند. در این بحبوحه، خداوند اجازه داد خورشید هدایتش بر سر زمین حجاز پرتو افشانی کند و جبرئیل را با قرآنی که در آن سعادت تمامی انسانها وجود دارد، به سوی حبیبش فرستاد. مادر فاطمه (خدیجه) اولین فردی بود که دعوتش را پذیرفت و به اسلام روی کرد، و به تبعیّت از این مادر دلسوز و عفیفه و مربّی مهّذب، دخترانش نیز همگی در آغوش اسلام جای گرفتند؛ پس زینب، رقیّه ، ام کلثوم و فاطمه ی زهرا رضی الله عنهن بعد از مادرشان اولین دختران مسلمان به شمار میآیند. امام زرقانی میگوید: «برای اثبات سبقت دختران پیامبر صلی الله علیه و سلم نیازی به نص نیست؛ چرا که آنان در میان صداقت و محبت والدین شان رشد کردند، و از پدرشان برترین مکارم اخلاقی و از مادرشان تعقل در امور را آموخته بودند، همان مادری که عقل زنان گذشته و آینده با آن برابری نمیکند. پس جای تعجب نیست و هیچ بعید نمینماید که فرزندان چنین پدر و مادری سریعاً سخن والدین شان را بپذیرند و به پیروی از آنان بپردازند

نوجوانی زهرا

به خاطر بالا گرفتن شدّت شکنجه و آزارها از سوی مشرکان قریش بر پیامبر صلی الله علیه و سلم و یارانش، رسول الله صلی الله علیه و سلم به آنان اجازه دادند تا به سرزمین «حبشه» هجرت کنند. خانواده ی پیامبر صلی الله علیه و سلم همان کانون گرم صفا و صمیمیّت و عشق و محبّت، از هم گسیخته میشد، «زینب» رفته بود، رقیّه نیز با حضرت عثمان رضی الله عنه به حبشه هجرت کرد، پیامبر صلی الله علیه و سلم و همسرش با دو دخترشان (ام کلثوم و فاطمه) به همراه جمعی از صحابه که نتوانسته بودند هجرت کنند، در مکّه ماندند. شکنجه ها طاقت فرسا بود، هر چند هرگز توان زدودن ایمان و استقامت را نداشت. در سال هفتم بعثت، مشرکان پیمان محاصره ی اقتصادی را امضا کردند و پیامبر صلی الله علیه و سلم و یارانش به همراه «بنی هاشم» مجبور شدند به درّه ای به نام «شعب ابی طالب» پناهنده شوند. در شعب، اطاقها و سایبانهای مناسب زیست وجود نداشت، در روزهای گرم تابستان آفتاب بر سرشان آتش میبارید، و در شبهای سرد زمستان از سرما بر خود میلرزیدند و حتی لباس و تن پوشی مناسبی در اختیار نداشتند. تهیه آذوقه مشقت فراوان داشت، از این رو گاه یک دانه خرما را چند تن بر دهان میگذاردند و اندکی میمکیدند تا مختصر رمقی بگیرند! فریاد کودکان از شدّت گرسنگی بلند بود، خدیجه رضی الله عنها میکوشید تا با نثار ثروت خویش و تهیه آذوقه با قیمت گزاف، از بازار سیاه، گرسنگی مسلمانان ساکن شعب را چاره کند، از این رو گاه بسته های آذوقه برایش توسط یکی از تجّار مکّه به نام «حکیم بن حزام» پنهانی به شعب میرسید. به همین جهت میتوان گفت: عمده ی دارایی و ثروت خدیجه در دوران محاصره اقتصادی و برای خرید آذوقه به بهای بازار سیاه، به مصرف رسید. زهرای عزیز، سه سال از بهترین سالهای کودکی اش را در چنین شرایط سخت و جانکاهی گذراند (سالهای 12 الی 15 سالگی). او در سنگلاخهای درّه ابیطالب، شکیبایی و مقاومت را فرا گرفت، فریاد اطفال گرسنه ی شعب را میشنید و خود نیز بسان دیگر کودکان طعم تلخ گرسنگی را میچشید.

زهرا و وفات مادر مهربان

بعد از آن سختیهای سه سال محاصره ی شعب، اینک شادکامی نمودار شد، اما دریغا و دردا که روزهای شادی فاطمه رضی الله عنها دوامی نداشت، تازه میخواست عطر دل انگیز آزادی و شادی را استشمام کند، که مادر عزیزش، خدیجه رضی الله عنها به خاطر سختیهایی که در شعب کشیده بود از دنیا رفت. این حادثه قبل از فاطمه، برای رسول الله صلی الله علیه و سلم بسیار تلخ و دردناک بود؛ چرا که خدیجه همسری وفادار و پشتیبانی بزرگ بود که در منزل و خارج از منزل پیامبر صلی الله علیه و سلم را تقویت میکرد و از ناراحتی و فشارهای قریشیان بر او میکاست، اما دیگر خدیجه نیست، دیگر آن همسر وفادار که با سخنان شیرینش پیامبر صلی الله علیه و سلم را دلداری میداد، آن زن وفاداری که با ثروتش، پیامبر صلی الله علیه و سلم را تقویت میکرد، آن بانوی بزرگواری که مدیریت منزل رسول الله صلی الله علیه و سلم و تربیت فرزندانش را به عهده داشت و ... خدیجه رفت و پیامبر صلی الله علیه و سلم را با دنیایی از غم و غصّه به جای گذاشت. به قدری این واقعه برای رسول الله صلی الله علیه و سلم تلخ بود که همیشه در بین اصحاب از خوبیهای خدیجه یاد میکرد و بعد از او برایش راحت نبود که با زنی دیگر ازدواج کند، و این سال، «عام الحزن» رسول الله صلی الله علیه و سلم سال درد و رنج، سال سختی و مشکلات، سال حزن و اندوه، رحلت ابوطالب و خدیجه، شکنجه و آزار یاران نزدیکش، جلای وطن جمع زیادی از همرزمانش و ... مرگ خدیجه رضی الله عنها تنها برای پیامبر صلی الله علیه و سلم تلخ نبود، بلکه برای دختران دل بسته به مادر، دخترانیکه هنوز میبایست خیلی چیزها را از خدیجه یاد میگرفتند، مخصوصاً برای فاطمه که از همه کوچکتر و عزیزتر بود، بسیار تلخ و جانکاه بود. برای او باور کردنی نبود که به این زودی شادی آزادی از شعب، پایان پذیرد و باز هم قلب او محزون شود، اما چه باید کرد؟ مگر میتوان با تقدیر الهی مبارزه کرد؟! دوران سخت و جانکاه مکّه، سیزده سال بود. آن قدر هم آسان نبود. فاطمه تمامی این سالها را شاهد بود. آری! او شاهد دوری و فراق خواهرانش و هجرت به حبشه بود، او شاهد اذیت و آزار رسانی قریشیان به پدرش بود، او شاهد تحمل سختیها و رنجها از جانب پدر عزیزش بود، او شاهد نزول آیات الهی بر پدر گرامی اش بود که او را به سوی سعادت میبرد. او به این کتاب گوش میداد، همان کتابی که آیاتش محکم اند. او به تلاوت آیات با صدای رسول الله صلی الله علیه و سلم گوش میداد و از آن نیرو میگرفت. فاطمه با خود عهد کرد که تا آخرین لحظه ی حیات از پدرش محافظت و پشتیبانی نماید و به جای مادر درد و رنجهای پدر را که از سوی قریشیان بر جسم و روح نازنینش وارد میشد آلام بخشد، هر چند فاطمه از نظر جسمی کوچک و لاغر بود، اما از نظر ایمان و یقین، بزرگ از نظر تقوی، قوی و در یاری رساندن و کمک پدرش بسیار صادق بود. روزی مردی از مشرکان قریش بر سر رسول الله صلی الله علیه و سلم خاک ریخت، آنحضرت صلی الله علیه و سلم با سر و لباس خاک آلود وارد خانه شد، دخترش فاطمه ی زهرا رضی الله عنها به طرف پدر دوید و در حالیکه خاکها را از سر و صورت و لباس پدر پاک میکرد گفت: خیلی میترسم! این مشرکان شما را به قتل میرسانند! پیامبر صلی الله علیه و سلم جواب داد : دختر عزیزم! گریه نکن که خداوند پشتیبان پدر توست و او را محافظت میکند.

زهرا در راه هجرت

هر روز فشار و آزار کفار و مشرکان مکّه بر پیامبر صلی الله علیه و سلم و یارانش شدّت مییافت، مخصوصاً پس از وفات ابوطالب و خدیجه رضی الله عنها که از پشتیبانهای اصلی پیامبر صلی الله علیه و سلم و صاحب نفوذ بودند، اما دین اسلام، همان دینی است که پروردگار میخواهد آن را غالب سازد، و همان دینی است که نزد او تعالی مقبول است، به همین علّت بر اثر فشار کفار و مشرکان قریش از بین نمیرود، بلکه دعوتش به خارج از مرزهای مکّه نفوذ کرده و مردمانی از «یثرب» را به سوی خود کشانده بود. آنان از پیامبر صلی الله علیه و سلم و یارانش دعوت نمودند تا به «یثرب» بیایند و در آرامش و به دور از فشار قریشیان به عبادت پروردگار مشغول شوند. این هنگام بود که اجازه ی هجرت صادر شد و اصحاب، گروه گروه و فرد فرد به «پیثرب» پناهنده شدند. پس از مدتی به خود رسول الله صلی الله علیه و سلم اجازه هجرت داده شد و دستور رسید که برای این سفر ابوبکر رضی الله عنه را به عنوان همسفر انتخاب کند و بر جای خویش علی رضی الله عنه را بگذارد. پیامبر صلی الله علیه و سلم به همراه ابوبکر رضی الله عنه آماده ی هجرت شدند و در این وقت فاطمه ی زهرا و خواهرش اُم کلثوم در بیت پیامبر صلی الله علیه و سلم مانده بودند. در شب هجرت پیامبر صلی الله علیه و سلم و ابوبکر رضی الله عنه، پروردگار جهانیان حضرت علی رضی الله عنه را مورد امتحانی بزرگ و سخت قرار داد و آن خوابیدن در بستر پیامبر صلی الله علیه و سلم و قرار دان جان عزیزش در کفه ی اخلاص بود. آن شب که بر اساس تمام محاسبات ظاهری او کشته میشد، اما باز هم با ایمان و توکل بر الله به استقبال مرگ رفت و در بستر شهادت خوابید. خداوند به عنوان جایزه ی اینکار بزرگ، فاطمه ی زهرا را نصیب چنین جوان فداکار، صادق و پاکی کرد. پیامبر صلی الله علیه و سلم به منطقه ی قُبا در 6 کیلومتری مدینه رسیده بود، فاطمه منتظر رسیدن پیکی از سوی پدر و با خبر شدن از وضعیت آن عزیز و مهربانش بود. ساعتها و روزها به سختی و به درازی ظلم ظالمان سپری میشد، تا اینکه پس از سه روز فرمان رسید که فاطمه و اُم کلثوم به سوی پیامبر صلی الله علیه و سلم بشتابند، چه لحظه ای زیبایی است، برای فاطمه ای که مدتی است پدر عزیزش را ندیده است، از فرط خوشحالی گریه کند. آری! آغوش پدر! آن هم کدام پدر! بوسه بر سیمای بابا! آن هم کدام بابا! دست گذاشتن در دستان محبوب! آن هم کدام محبوب! محمد رسول الله صلی الله علیه و سلم سرور کائنات آنکه یک نگاهش درمان تمام دردهای جسمی و روحی است، آنکه نیم نگاهش غبار قلب و درون را میزداید، آنکه نَفَس گرمش روح افزاست، آری! ملاقات و دست گذاشتن در دستان چنین عزیزی و آرمیدن در آغوش چنین پدر مهربانی، هر نوع خستگی را از تن به در میکند، همانطور که فاطمه زهرا را آرام کرد.

ازدواج فاطمه ی زهرا

هنگامیکه فاطمه ی زهرا رضی الله عنها به مدینه آمد، اندکی از مشکلات و سختیها فاصله گرفت و دوران حزن و اندوهش موقتاً به سر آمد. فاطمه به سن ازدواج رسیده بود، هر کسی میخواست با او ازدواج کند و برای اینکار دو علّت دیده میشد؛ یکی به خاطر اینکه این دختر، دختر سید اولین و آخرین سرور کائنات حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم بود که استاد و پدر مشفق صحابه به شمار میآمد. دوم، به خاطر کمالات و شایستگیهایی که فاطمه ی زهرا در این دو دهه از زندگی اش، از رسول الله صلی الله علیه و سلم کسب کرده بود و نیز تربیتهای دلسوزانه و کم نظیر خدیجه ی کبری رضی الله عنها که خود در میان زنان جامعه ی آن زمان از ویژگیهای خاصی برخوردار بود. هر مردی در مدینه دوست داشت با فاطمه ازدواج نماید و به این همه شرف و بزرگواری و قرابت با رسول الله صلی الله علیه و سلم دست یابد. افراد زیادی برای خواستگاری از فاطمه پیش قدم شدند که هر کدام به شکلی جواب رد را میشنیدند، اما از مهمترین این افراد میتوان به یاران نزدیک و جان بر کف رسول الله صلی الله علیه و سلم همچون ابوبکر صدیق، عمر فاروق و عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنهم اشاره کرد که جواب ردّ دادن به آنان کار آسانی نبود و هر فرد دیگری به جای رسول الله صلی الله علیه و سلم میبود به خاطر احسانات و جان فشانیهای ابوبکر و مخصوصاً اینکه به تازگی عایشه را به ازدواج او در آورده بود، شاید تسلیم میشد و جواب رد نمیداد، اما به راستی ازدواج فاطمه از نوع زمینی نبود! پیامبر صلی الله علیه و سلم به ابوبکر رضی الله عنه فرمود: در انتظار فرمان و حکم پروردگار هستم، به عمر فاروق و عبدالرحمن و... نیز همین جواب را دادند یعنی امر ازدواج فاطمه در دست من نیست و کسی دیگر باید برای او تصمیم بگیرد. وقتی ابوبکر و عمر رضی الله عنه دو تن از وزرای رسول الله صلی الله علیه و سلم دیدند که این ازدواج برای آنان ممکن نیست، خواستند که از میان چهار وزیر محبوب رسول الله صلی الله علیه و سلم که به نحوی در همان وقتها هم این سرّ که چهار یار نبی صلی الله علیه و سلم، چهار وزیر و خلیفه ی راشد او خواهند بود، خود نمایی میکرد، آنان دیدند، عثمان، ام کلثوم را در نکاح دارد، پس نمیتواند فاطمه را نیز داشته باشد. به همین جهت ذهن شان به سمت یار چهارم خویش و همسنگر قدیمی شان یعنی علی مرتضی رضی الله عنه رفت. هنگامیکه حضرت علی رضی الله عنه صداقت و دلسوزی شیخین (ابوبکر و عمر) را در ارشاد و راهنماییش در مورد خواستگاری کردن از فاطمه مشاهده کرد، با عجله به سوی خانه شتافت و سر و صورتی صفا داد و لباسهای تمیزتر پوشیده و با ذکر و دعا به سوی منزل پیامبر صلی الله علیه و سلم گام نهاد. علی رضی الله عنه سلام کرده و اجازه ورود خواست، به او اذن ورود داده شد، نزدیک پیامبر صلی الله علیه و سلم رفت و با حیا و شرم عجیبی نشست، از خجالتی و حیای فراوان چهره اش سرخ شده بود، سرش را به زیر انداخت و ساکت ماند، او نتوانست چیزی بگوید، تا اینکه پیامبر صلی الله علیه و سلم پرسید: «ای پسر ابوطالب! آیا به خاطر نیازی آمده ای؟! خجالت نکش! حرف دلت را بزن!» علی رضی الله عنه لب به سخن گشود: یا رسول الله! پدر و مادرم فدایت باد! من در منزل شما بزرگ شده ام، با مهرتان پرورش یافته ام، مهربان تر و نیکوتر از هر پدر و مادری در تربیتم کوشش نمودید، از فیض وجودت بهره ها برده و هدایت یافتم، ای رسول خدا! سوگند به پروردگار که سرمایه ی دو سرایم تویی. (هر چند از مال دنیا چیزی ندارم، اما با توکّل بر پروردگار که وعده ی کمک داده است) تصمیم به ازدواج گرفته ام و ... (در این لحظه افزون بر سرخ رویی و شرم و حیا، عرق از صورت و پیشانی علی رضی الله عنه چکیدن میگیرد و با گیر زبان و آرام و صدای خفیف میگوید:) اگر مصلحت باشد و فاطمه را به عقدم درآورید، سعادت بزرگی نصیبم شده است. پیامبر صلی الله علیه و سلم خوشحال شد و فرمود: اهلاً و مرحباً «قَد أمرنی رَبِّی عزّوجل بذلک». رسول الله صلی الله علیه و سلم اظهار خرسندی نموده و فرمودند که پروردگارم نیز به این دستور داده است، صبر کن! تا نظر فاطمه را جویا شوم. علی رضی الله عنه از شدّت شرم و حیا نمیتوانست آنجا معطل شود، اجازه خواسته و از منزل پیامبر صلی الله علیه و سلم بیرون آمده، و نزد مشاوران امینش، ابوبکر و عمر رفت، آنها جریان را پرسیدند؟ علی جواب داد: خواسته ام را مطرح کردم، پیامبر صلی الله علیه و سلم در جواب فرمود: مرحباً و اهلاً. آنان گفتند: همین برایت کافی است، اشاره به قبول نمودن پیشنهاد دارد. روز بعد، حضرت علی رضی الله عنه دوباره نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم رفته و در مورد نتیجه ی پیشنهاد و نیز تاریخ عقد سؤال کرد. پیامبر صلی الله علیه و سلم قبل از آن با فاطمه رضی الله عنها در مورد پیشنهاد علی مشورت نموده و نظر او را جویا شد و فرمود: آیا اجازه میدهی تو را به عقد علی درآورم؟ فاطمه رضی الله عنها که علی را از دوران کودکی میشناخت، جوانی که زیر نظر پیامبر صلی الله علیه و سلم تربیت یافته بود، جوان صادقی که در شب هجرت جان عزیزش را در کفه ی اخلاص گذاشت و بزرگ ترین خدمت را به پیامبر صلی الله علیه و سلم نمود. آری! فاطمه خیلی خوب علی را میشناخت، چرا به این وصلت راضی نباشد؟! ازدواجی که از بالای آسمانها تأیید شده است، چگونه فاطمه از آن روی میگرداند؟! او به خاطر شرم و حیا ساکت ماند، و نمیتوانست خواست قلبی اش که رضایت به این پیوند بود را مطرح کند، اما حرکتی که ناشی از نارضایتی باشد، از خود بروز نداد. پیامبر صلی الله علیه و سلم در سکوت پر صلابت فاطمه ی زهرا رضایتش را دریافت و متوجه شد که به خاطر شرم و حیا لفظاً چیزی نمیگوید و گرنه بر انجام این کار تمایل قلبی دارد. رسول الله صلی الله علیه و سلم با چهره ای نورانی و بشاش و با قلبی مسرور و خوشحال رو به علی کرد و فرمود: آیا چیزی برای مراسم ازدواج و مهر همسرت داری؟ علی با صداقت تمام، خویشتن را نگریست و دریافت که جز محبّت الله و رسول الله صلی الله علیه و سلم چیزی در بساط ندارد، جواب داد: یا رسول الله! خودت وضعیت مرا میدانی، غیر از یک شتر ماده و شمشیرم، سرمایه ای ندارم! رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: پس آن زرهی که از غنایم بدر به تو بخشیدیم! آنرا چه کار کردی؟ علی جواب داد: هنوز آنرا دارم. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: پس برو همان را بفروش و پولش را بیاور تا مهر فاطمه قرار دهیم و اسباب عروسی مهیّا نماییم. علی جوان، شادان و خوشحال، زره جنگی را برداشته و به سوی بازار شتبان میرفت. حضرت عثمان رضی الله عنه که از ماجرا خبردار شده بود، فرصت را غنمیت شمرده و خواست، محبّت و علاقه اش را نسبت به علی و فاطمه اظهار نماید و علی زاهد و فقیر را کمک کند، به همین علّت از عرضه ی آن در بازار مدینه جلوگیری کرد و گفت: ای علی! من آنرا به هر قیمتی میخرم. نهایتاً آن را با 470 درهم از علی خریده و پس از معامله، دوباره همان زره را به عنوان هدیه به حضرت علی رضی الله عنه پس داد. علی رضی الله عنه پولها را به عنوان مهر فاطمه تقدیم رسول الله صلی الله علیه و سلم نمود، پیامبر مقداری را به بلال رومی (مؤذن رسول الله) داد تا به بازار رفته و وسایل خوش بویی و تزیینی تهیه نماید، و مقداری را هم به اُم سلمه داد تا برای فاطمه وسایل عروسی را خریدار کند. این مقدار مهریه که حدوداً 500 درهم نقره بود به عنوان «مهر السنه» بین مسلمانان رواج یافت، زیرا مهریه ی اغلب همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم که بعد از فاطمه ازدواج کردند، از این حد فراتر نرفت. و مبنای مهریه ازدواج دختران آن روز، مهر فاطمه بود. با وجود اینکه دختری که قرار است به خانه بخت برود، فاطمه ی زهرا، دختر رسول الله صلی الله علیه و سلم و سرور زنان بهشت میباشد، اما بنگریم که جهیزیه ی چنین دختری چیست؟ آیا پیامبر صلی الله علیه و سلم خود را زیر بار وام و بدهی گرفتار کرد؟ آیا فاطمه به اعتراض و داد و فریاد پرداخت و از این نوع جهیزیه اظهار ناخرسندی نمود؟ در حالیکه تمام بیت المال در اختیار پدرش بود. همانطور که پرودگار توانا در سوره ی نور وعده داد، جوانانی که صادقانه ازدواج نمایند و خود را از گناه و معصیّت نگاه دارند، خود کفایت آنان را میکند و از ناراحتی و فقر نجاتشان میدهد. «وَ اَنکِحُوا الاَیمی مِنکُم وَ الصَّالِحِینَ مِن عُبادِکُم وَ اِمَائِکُم اِن یَّکُونُوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللهُ مِن فَضلِهِ و اللهُ واسِعٌ عَلِیمٌ» مردان و زنان مجرّد خود را و غلامان و کنیزان شایسته ی (ازدواج) خویش را (با تهیه نفقه و پرداخت مهریه) به ازدواج یکدیگر درآورید (و به فقر و تنگدستی ایشان ننگرید و نگران آینده ی آنان نباشید چرا که) اگر فقیر و تنگدست باشند (و ازدواج شان برای حفظ عفّت و دوری از گناه انجام گیرد) خداوند آنان را در پرتو فضل خود دارا و بی نیاز میگرداند، بی گمان خداوند دارای نعمت فراخ (بوده و) آگاه (از نیّات همگان) است. علی رضی الله عنه فقیر و ناتوان بود، چیزی نداشت برای عروسی خرج کند، اما پروردگار کار ساز است و دیگران را وسیله قرار داد تا علی با سر بلندی مراسم عروسی اش برگزار کند. بنی عبدالمطلب و صحابه کرام به این مناسبت مبارک، مجلس بزرگی تشکیل دادند و حضرت حمزه رضی الله عنه چند گوسفند و شتر را ذبح کرده و برای میهمانان طعامی درست کردند. غذای خوب و لذیذی پخته شد که خود رسول الله صلی الله علیه وسلم شخصاً در درست کردن آن نقش داشتند، به همین علت تمامی میهمانان سیر خوردند، مقداری هم برای فقرا و مستمندان برده شد و سهم علی و فاطمه نیز جداگانه برایشان در نظر گرفته شد. پس از صرف شام، پیامبر صلی الله علیه و سلم به همسرانش که در آن هنگام عایشه و سوده بودند دستور داد فاطمه را مانند عروسی خوب بیارآیند و دف زنان و شادی کنان بیرون بیاورند. سواری و وسیله انتقال فاطمه، قاطر خود رسول الله صلی الله علیه و سلم به نام «شهباء» بود که توسط حضرت سلمان رضی الله عنه مهار آن کشیده میشد. مراسم کاملاً معنوی و پر برکت بود، همراهان فاطمه و علی، جمعی از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم بودند، حمزه و همرزمانش با شمشیرهای برهنه اطراف کاروان حرکت میکردند، هیأت همراه تکبیر گویان و با ذکر و یاد پرودگار در حرکت بودند. هنگام نماز عشاء بودکه به منزل علی رضی الله عنه رسیدند، جمع صحابه به سوی مسجد شتافتند، پیامبر صلی الله علیه و سلم علی را نیز دستور داد که پیش از نماز خلوت نکنند، صبر کنند تا ایشان از نماز فارغ شوند. وقتی پیامبر صلی الله علیه و سلم از مسجد برگشت به منزل علی و فاطمه رفت، ظرف آبی طلب کرد، و در آن دست میگرداند و بر آن دعا میخواند تا پروردگار آنان را از شیطان محافظت نماید و نسل مبارکی به آنان عنایت فرماید، پس بر سینه ی علی دست کشید و صورتش را با آن آب مسح کرد، فاطمه را نیز صدا زد، او با شرم و حیای فراوان در مقابل پدر عزیزش ایستاده، پیامبر صلی الله علیه و سلم بر سر و روی هر دوی آنان آب پاشید، و فرمود : «اللهم انی اعیذها بک و ذرِّیَّتَها مِن الشیطان الرجیم» سپس به فاطمه فرمود: «ای دختر عزیزم! بی تابی نکن! به راستی من شما را به ازدواج علی در نیاورده ام، بلکه پرودگارم بر این ازدواج امر فرود». بعد از آن در مورد حقوق شوهر و وظایف زن مؤمن، فاطمه را راهنمایی کرد و دستور داد تا با همسرش به نیکی رفتار کند و احترام و محبّت او را حفظ نماید و از دستوراتش سر پیچی نکند. پس از آن به علی رو کرد و به ایشان نیز حقوق زن و وظایف شوهر مؤمن را متذکر شد و فرمود: «سعی کن زود عصبانی نشوی! هرگاه عصبانیت بر تو روی کرد، بنشین! و قدرت و عظمت پروردگار را در مقابل بندگانش و نیز صبر و تحملش را به یاد بیاور، و هر وقت گفته شد: از خدا بترس! خشم و عصبانیّت را بگذار و به حلم و بردباری رو کن» و در آخر باز هم دعا کرده و فرمود: «اللهُمَّ بَارِک فِیهما و بَارِک عَلَیهما و بارِک لهما فی نَسلِهما» پروردگارا در آنها و بر آنها و در نسل شان برکت نازل فرما! سپس پیامبر صلی الله علیه و سلم با خوشحالی و ناراحتی آنانرا ترک کرد؛ خوشحال از این ازدواج مبارک و پیوند پر برکت فاطمه و علی، و ناراحت از فراق و دوری فاطمه ی محبوبش که با وجود کمی سن، تکیه گاه و همراز بزرگی برای او بود، امشب پیامبر صلی الله علیه و سلم خانه را خالی از فاطمه میبیند و به راستی تحمل آن سخت و ناراحت کننده است. اما علی، آری! علی خوشحال و شادمان، او جایزه اش را از خدا و رسول دریافت کرد، همان جایزه ای که در مقابل آن شب تنها در بستر رسول الله صلی الله علیه و سلم به او عنایت شده است. او شبی را با تمام عشق و آرزوهایش در بستر پیامبر صلی الله علیه و سلم خوابید که تمام عقلهای بشری کشته شدنش را قطعی میدانستند، اما پروردگار توانا امشب او را در کنار فاطمه به خواب میبرد تا تلخی و سختی آن شب طولانی و خوفناک از دل او زدوده شود.

((گردآورنده: عبدالخلیل خالقی- برگرفته از سایت حوزه علمیه عرفانی عرفان اباد))

 

((ادامه  دارد ...))

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آپلود عکس" alt="بی گناهی یزید بن معاویه در شهادت حضرت حسین رضی الله عنه" title="بی گناهی یزید بن معاویه در شهادت حضرت حسین رضی الله عنه" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">بی گناهی یزید بن معاویه در شهادت حضرت حسین رضی الله عنه
    سه شنبه 28 مهر 1394
    آپلود عکس" alt="زرتشت_پیامبر دروغین ایران باستان" title="زرتشت_پیامبر دروغین ایران باستان" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">زرتشت_پیامبر دروغین ایران باستان
    پنجشنبه 16 مهر 1394
    آپلود عکس" alt="جاهلیت نو ظهور پشت نقاب پیشرفت؟!" title="جاهلیت نو ظهور پشت نقاب پیشرفت؟!" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">جاهلیت نو ظهور پشت نقاب پیشرفت؟!
    شنبه 17 مرداد 1394
    "" alt="دوستان حتما این کتاب را تهیه کنید..." title="دوستان حتما این کتاب را تهیه کنید..." width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">دوستان حتما این کتاب را تهیه کنید...
    پنجشنبه 03 اردیبهشت 1394
    نظرسنجی
    وبلاگ تا چه اندازه میتوانددر حال و اینده رضایت شما را جلب کند
    ندای وبلاگ

    ما با افتخار اعلام میکنیم

    که مدیران ونویسندگان این

    وبلاگ همیشه و با جان و دل

    وفادار و پایبند به تمام اصول و قوانین

    مذاهب اربعه و خصوصا مذهب والای شافعی

    میباشد.

    لذادست یاری به سوی تمام هم

    اندیشان دراز میکنیم تا در هر مطلب و

    مشکلی ما را از راهنمایی خودشان محروم

    نفرمایند.

    خواهشمندیم ما را فقط در دایره ی مذهب حضرت

    شافعی رضی الله عنه راهنمایی یا رفع اشکال نمایید.

    حتما بخوانید

    یک شخصی گفت:الله اکبر

    بعد گفت:لااله الاالله محمدرسول الله

    بعد گفت:سبحان الله وبحمده سبحان الله العظیم

    بعد گفت:لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین

    این شخص70000نیکی را بدست آورد.

    این شخص خود شما هستید.

    مبارکتان باد.

    آمار سایت
  • کل مطالب : 325
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 91
  • باردید دیروز : 14
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 115
  • بازدید ماه : 234
  • بازدید سال : 457
  • بازدید کلی : 41,428
  • کدهای اختصاصی

    سنت

    سنت یعنی تبدیل عادت

    به عبادت

    آن هم فقط با داشتن

    قصد آن سنت

    مثلا:همه انگشتر دارند

    اما به قصد تبعیت

    از عمل پیامبر همان عادت شما

    تبدیل 

    به عبادت میشود.

    به همین سادگی.

    دومین سالگرد وبلاگ اهل سنت وجماعت دهگلان

    دو سال از ایجاد وبلاگ اهل سنت و جماعت دهگلان میگذرد.

    از تمامی دوستان خواهشمندیم که با نظرات خود ما را در راه پیشرفت بیشتر یاری کنند.