((ادب حمل قرآن))
یکی دیدم زمانی درمکانی
بدست او کتاب آسمانی
که می آمد بسویم روی دررو
تکان می داد دستش را به هر سو
چو پرسیدم از اوکان چیست در دست؟
بگفت این جلد قرآن مجید است !
بگفتم حرمت او را نگهدار
که آیات خدا نور است واسرار
چنان پاسخ برویم گفت با فن
که خجلتت بردم از آن پند گفتن
بگفت از راه جهل است این بیانت
نه راه علم و ارشاد وامانت
عمل از ما طلب کردست قرآن
نه حرمت کاین کلامت نیست برهان
بدو گفتم عزیزم نیک ده گوش
ز راه سفسطه بیهوده مخروش
ترا گفتم که حرمت را نگهدار
نگفتم کز عمل زان دست بردار
چو باور باشد آدم را بآیت
به آن حرمت نماید بی نهایت
عمل کز باور وحرمت زند سر
سزاوار صعود آید به آن در
ابایت آید از حرمت بقرآن
بآیاتت کجا ماندست ایمان؟
عمل بی باورو حرمت نیاید
اگر آید حقیقت را نشاید
نشد روشن مرا کاین قسم امت
چه خوفی داردازاکرام وحرمت
چرا حرمت بقبر صالحانش
گناه وکفر باشد در گمانش
عذاب از قبر عاصی برقرار است
چرا صالح ز رحمت برکنار ست؟
چو رحمت صالحان رادر قبور است
چراحرمت به ان از شرع دوراست؟
بنص آیت حق رحمت الله
قریب از محسنان باشدبه هرگاه
به هر جائی که محسن راست مسکن
ز رحمت جایگاهش هست روشن
ادب راگوش دار ای شخص عاقل
مرو دنبال هر افکار باطل
((شعر برگرفته از کتاب قطراتی از ژاله های لاله خزر تالیف استاد سید عثمان ذبیحی تالشی ادام الله عمره ))