loading...
اهل سنت وجماعت دهگلان
12345 بازدید : 23 چهارشنبه 29 آبان 1392 نظرات (0)

- باب در استحباب مژده دادن و مبارک باد به خير

قال الله تعالی: {فَبَشِّرْ عِبَادِ{17} الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ{18}  الزمر: ١٧ – ١٨

و قال تعالی: { يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُّقِيمٌ} التوبة: ٢١

و قال تعالی: {وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ} فصلت: ٣٠

و قال تعالی: { فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ} الصافات: ١٠١

و قال تعالی: { وَلَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُـشْرَى} هود: ٦٩

و قال تعالی: { وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ} هود: ٧١

و قال تعالی: { فَنَادَتْهُ الْمَلآئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَـى}  آل عمران: ٣٩

و قال تعالی: { إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ} آل عمران: ٤٥

والآيات في الباب كثيرة معلومة .

خداوند می فرمايد: پس مژده ده آن بندگانم را که سخن را می شنوند و نيکوترين آن را پيروی می کنند. زمر: 17 – 18

و می فرمايد: مژده می دهد ايشان را پروردگار شان به رحمتی از سوی خود و به خوشنودی و به بوستانها و ايشان را در آنجا است نعمت دائم. توبه: 21

و ميفرمايد: و شادی کنيد به بهشتی که به شما (در دنيا) وعده داده می شد. فصلت: 30

و ميفرمايد: پس او را بشارت داديم (به نوجوانی بردبار). صافات: 101

و می فرمايد: و فرستادگان ما پيش ابراهيم به بشارت آمدند. هود: 69

و می فرمايد: و زن ابراهيم ايستاده بود، پس بخنديد و مژده داديمش بتولد اسحاق و بعد از اسحاق بوجود يعقوب. هود: 71

و می فرمايد: پس ندا کردند او را فرشتگان و او ايستاده، نماز می گزارد در عبادتگاه، که خدا ترا به يحيی بشارت می دهد. آل عمران: 39

و می فرمايد: آنگاه که فرشتگان گفتند: ای مريم هر آئينه خدا بشارت می دهد ترا به فيضی از جانب خود که نام او مسيح است. آل عمران: 45

 

- عن أبي إِبراهيمَ وَيُقَالُ أبو محمد ويقال أَبو مُعَاوِيةَ عبدِ اللَّه بن أبي أَوْفي رضي اللَّه عنه أَنَّ رسول اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم بَشَّرَ خَدِيجَةَ ، رضي اللَّه عنها، بِبيْتٍ في الجنَّةِ مِنْ قَصَب، لاصَخبَ فِيه ولا نَصب. متفقٌ عليه.

- از عبد الله بن ابی اوفی رضی الله عنه روايت شده که:

رسول الله صلی الله عليه وسلم  خديجه رضی الله عنها را به خانه ای از نَی (در اين جای مراد لؤلؤ يست که داخلش خاليست) در بهشت مژده دادند که داد و فرياد و خستگی در آن نيست.

 

- وعن أبي موسى الأشعريِّ رضي اللَّه عنه، أَنَّهُ تَوضَّأَ في بيته، ثُمَّ خَرَجَ فقال: لألْزَمَنَّ رسول اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم، ولأكُونَنَّ معَهُ يوْمِي هذا، فجاءَ المَسْجِد، فَسَأَلَ عَن النَّبِيِّ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم فقَالُوا: وَجَّهَ ههُنَا، قال: فَخَرَجْتُ عَلى أَثَرِهِ أَسأَلُ عنْه، حتَّى دَخَلَ بئْرَ أريسٍ فجلَسْتُ عِنْدَ الْباب حتَّى قَضَى رسولُ اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم حاجتَهُ وتَوضَّأَ، فقُمْتُ إِلَيْه، فإذا هُو قَدْ جلَس على بئر أَريس، وتَوسطَ قفَّهَا، وكَشَفَ عنْ ساقَيْهِ ودلاهمَا في البِئِر، فَسلَّمْتُ عَلَيْهِ ثُمَّ انْصَرفت.

فجَلسْتُ عِند الباب فَقُلت: لأكُونَنَّ بَوَّاب رسُولِ اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم اليوْم.

فَجاءَ أَبُو بَكْرٍ رضي اللَّهُ عنه فدفَع الباب فقُلْت: منْ هَذَا؟ فَقَال: أَبُو بكر، فَقلْت: على رِسْلِك، ثُمَّ ذَهَبْتُ فَقُلت: يا رسُول اللَّه هذَا أَبُو بَكْرٍ يسْتَأْذِن، فَقال: « ائْذَنْ لَه وبشِّرْه بالجنَّةِ » فَأَقْبَلْتُ حتَّى قُلت لأبي بكر: ادْخُلْ ورسُولُ اللَّه يُبشِّرُكَ بِالجنةِ ، فدخل أَبُو بَكْرٍ حتَّى جلَس عنْ يمِينِ النبيِّ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم معَهُ في القُف، ودَلَّى رِجْلَيْهِ في البئِرِ كما صنَعَ رَسُولُ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم، وكَشَف عنْ ساقيْه، ثُمَّ رَجَعْتُ وجلسْت، وقد ترَكتُ أَخي يتوضأُ ويلْحقُني، فقُلْت: إنْ يُرِدِ اللَّه بِفُلانٍ     يُريدُ أَخَاهُ     خَيْراً يأْتِ بِه {ن}فَإِذا إِنْسانٌ يحرِّكُ الباب، فقُلت: منْ هَذَا؟ فَقال: عُمَرُ بنُ الخطَّاب: فقُلْتُ: على رِسْلِك، ثمَّ جئْتُ إلى رَسُولِ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم، فَسلَّمْتُ عليْهِ وقُلْت: هذَا عُمرُ يَسْتَأْذِن؟ فَقَالَ: « ائْذنْ لَهُ وبشِّرْهُ بِالجَنَّةِ » فَجِئْتُ عمر، فَقُلْت: أَذِنَ أُدخلْ وَيبُشِّرُكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم بِالجَنَّةِ، فَدَخَل فجَلَسَ مَعَ رسُول اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم في القُفِّ عَنْ يسارِهِ ودَلَّى رِجْلَيْهِ في البِئْر، ثُمَّ رجعْتُ فَجلَسْتُ فَقُلْت: إن يُرِدِ اللَّه بِفلانٍ خَيْراً  يعْني أَخَاهُ يأْت بِه.

فجاء إنْسانٌ فحركَ الباب فقُلْت: مَنْ هذَا؟ فقَال: عُثْمانُ بنُ عفان. فَقلْت: عَلى رسْلِك، وجئْتُ النَّبِيَّ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم، فَأْخْبرْتُه فَقَال: « ائْذَن لَهُ وبَشِّرْهُ بِالجَنَّةِ مَعَ بَلْوى تُصيبُهُ » فَجئْتُ فَقُلت: ادْخلْ وَيُبشِّرُكَ رسُولُ اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم بِالجَنَّةِ مَعَ بَلْوَى تُصيبُك، فَدَخَل فَوَجَد القُفَّ قَدْ مُلِئَ ، فَجَلَس وُجاهَهُمْ مِنَ الشَّقِّ الآخِر. قَالَ سَعِيدُ بنُ المُسَيَّب: فَأَوَّلْتُها قُبُورهمْ. متفقٌ عليه.

وزاد في روايةٍ : « وأمَرني رسولُ اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم بحِفْظِ الباب وَفِيها: أَنَّ عُثْمانَ حِينَ بشَّرهُ حمِدَ اللَّه تعالى ، ثُمَّ قَال: اللَّه المُسْتعَان.

- از ابو موسی اشعری رضی الله عنه روايت است که:

او در خانه اش وضوء ساخته برآمد، و گفت: امروز با رسول الله صلی الله عليه وسلم  خواهم بود و با وی خواهم گذراند.

سپس به مسجد آمده از پيامبر صلی الله عليه وسلم پرسش نمود. گفتند: اينجا آمده بود و من بدنبال شان برآمده از ايشان پرسيدم تا اينکه به بئر اريس (نام منطقه ای) داخل شد.

بر آستانهء خانه نشستم، تا رسول الله صلی الله عليه وسلم  ادای حاجت نموده، وضوء ساختند، نزد شان ايستادم و ديدم که آنحضرت صلی الله عليه وسلم بر کرانه های بئر اريس در وسط ديوار احاطهء چاه نشسته ساق شان را برهنه نموده و در چاه آويزان نمودند.

من بر ايشان سلام نمودم و بعد بطرف دروازه بازگشتم، نشستم و گفتم: امروز دربان پيامبر صلی الله عليه وسلم خواهم بود.

ابوبکر رضی الله عنه در را کوبيد، گفتم: کيست؟جواب داد: ابوبکر رضی الله عنه. گفتم: آهسته تر، بعداً نزد رسول الله صلی الله عليه وسلم  رفته و گفتم: ابوبکر رضی الله عنه اجازت می خواهد!

فرمود: اجازتش ده و او را به بهشت مژده رسان.برگشتم تا به ابوبکر رضی الله عنه اين را گفتم، داخل شو و رسول الله صلی الله عليه وسلم ترا به بهشت مژده می دهد، ابوبکر رضی الله عنه داخل شد و بطرف راست پيامبر صلی الله عليه وسلم نشست و چون رسول الله صلی الله عليه وسلم  پاهايش را برهنه نموده و در چاه آويزان نمود.

بعداً رفتم و نشستم در حاليکه برادرم را در حال وضوء گذاشته بودم که بمن بپيوندد و گفتم: اگر خداوند به فلانی – قصد برادرش است – ارادهء خير داشته باشد، او را به اينجا می رساند.ناگاه شخصی را ديدم که در را حرکت می داد.

گفتم: کيست؟

گفت: عمر بن خطاب رضی الله عنه!

گفتم: درنگ کن! و نزد رسول الله صلی الله عليه وسلم  آمده و بر وی سلام نموده و گفتم: عمر رضی الله عنه اجازت می خواهد.فرمود: اجازتش داده و بوی مژدهء بهشت ده. نزد عمر آمده و گفتم: درآی و ترا به بهشت مژده باد! داخل شد و همراه رسول الله صلی الله عليه وسلم  از طرف چپ پيامبر صلی الله عليه وسلم نشسته و پاهايش را در چاه آويزان نمود. بعد برگشتم و نشستم.گفتم: اگر خدا بکسی خيری را بخواهد – مقصود برادرش است – او را می رساند، در اين وقت شخصی دروازه را حرکت داد، گفتم: کيستی؟گفت: عثمان بن عفان رضی الله عنه!

گفتم: صبر کن! نزد رسول الله صلی الله عليه وسلم  آمده و خبر دادم. فرمود: اجازه اش داده و او را به بهشت مژده ده، همراه با مصيبتی که وی را درخواهد يافت.

آمد و ديد که سرچاه پرشده و رو بروی شان از طرف ديگر نشست.

سعيد بن مسيب می گويد: اين را به قبرهای شان تأويل نمودم.

و در روايتی افزوده شده که: رسول الله صلی الله عليه وسلم  مرا به نگهبانی دروازه امر فرمود و در آن نيز تذکر يافته که وقتی عثمان رضی الله عنه را بشارت دادم، خدا را سپاس گفته و گفت: خداوند مستعان است (يعنی کمک از او خواسته می شود).

- وعنْ أبي هريرة رضي اللَّه عنهُ قال: كُنَّا قُعُوداً حَوْلَ رسول اللَّه  صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم، وَمعَنَا أَبُو بكْرٍ وعُمَرُ رضي اللَّه عنهما في نَفَر، فَقامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم مِنْ بينِ أَظْهُرِنا فَأَبْطَأَ علَيْنَا وخَشِينا أَنْ يُقْتَطَعَ دُونَنا وَفَزِعْنَا فقُمنا، فَكُنْتُ أَوّل من فَزِع.فَخَرَجْتُ أَبْتغي رسُول اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم، حتى أَتَيْتُ حَائِطاً للأَنْصَارِ لِبني النَّجَّار، فَدُرْتُ بِهِ هَلْ أَجِدُ لَهُ بابا؟ فلَمْ

أَجِد، فإذَا ربيعٌ يدْخُلُ في جوْف حَائِط مِنْ بِئرٍ خَارِجَه     والرَّبيعُ: الجَدْوَلُ الصَّغيرُ     فاحتَفزْت، فدَخلْتُ عَلى رسُولِ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم.

فقال: « أَبو هُريرة؟ » فَقُلْت: نَعَمْ يَا رسُولَ اللَّه، قال: « ما شَأنُك » قلت: كُنْتَ بَيْنَ ظَهْرَيْنَا فقُمْتَ فَأَبَطأْتَ علَيْنَا، فَخَشِينَا أَنْ تُقَتطعَ دُونَنا، ففَزعنَا، فَكُنْتُ أَوَّلَ منْ فَزعَ فأَتَيْتُ هذَا الحائِط، فَاحْتَفَزْتُ كَمَا يَحْتَفِزُ الثَّعلب، وَهؤلاءِ النَّاسُ وَرَائي.

فَقَال: « يَا أَبا هريرة » وأَعطَاني نَعْلَيْهِ فَقَال: « اذْهَبْ بِنَعْلَي هاتَيْن، فَمنْ لقيتَ مِنْ وَرَاءِ هَذا الحائِط يَشْهَدُ أَنْ لا إلهِ إلاَّ اللَّهُ مُسْتَيْقناً بها قَلبُه، فَبَشِّرْهُ بالجنَّةِ » وذَكَرَ الحدِيثَ بطُولِه، رواه مسلم.

 

- از ابو هريره رضی الله عنه روايت است که گفت:

ما در اطراف و جوانب رسول الله صلی الله عليه وسلم  نشسته بوديم، که ابوبکر و عمر رضی الله عنهما هم با ما بودند. سپس رسول الله صلی الله عليه وسلم  از ميان ما برخاسته و تأخير نمود و ما ترسيديم که مبادا، حادثهء بدی به ايشان در غياب ما رخ داده باشد. و برخاستم و من اولين کسی بودم که ترسيدم و به جستجوی رسول الله صلی الله عليه وسلم  برآمدم و به محوطهء در باغی از انصار از بنی النجار رسيدم و اطرافش را گشتم که آيا برايش دری پيدا خواهم کرد؟ ولی دری برای آن نيافتم. ناگهان جويچه ای را ديدم که از چاهيکه در خارج آن محوطه بود، ميان آن از وسط ديوار داخل می شد (و ربيع جويچهء کوچک را گويند).

خود را جمع نموده و بر رسول الله صلی الله عليه وسلم  وارد شدم، فرمود: ابوهريره؟

گفتم: بلی يا رسول الله صلی الله عليه وسلم!فرمود: چه خبر با خود داری؟

گفتم: شما در ميان ما بوديد و برخاستيد و بر ما تأخير نموديد و ما ترسيديم که در غياب ما حادثهء بدی بشما رخ داده باشد و سخت ترسيديم و من اولين کسی بودم که ترسيدم و به اين باغ آمده و مانند روباه خود را جمع نموده، داخل شدم و اينک مردم در عقب من هستند.

فرمود: ای ابوهريره و کفشهای خود را بمن داده و فرمود: اين دو کفش مرا ببر و هر کسی را که در عقب اين ديوار ديدی، در حاليکه از روی يقين قلبی شهادت می دهد که هيچ معبود برحقی جز خدا وجود ندارد، مژدهء بهشت ده. و حديث را با درازی اش ذکر کرد.

 

- وعن ابنِ شُماسَةَ قال: حَضَرْنَا عَمْرَو بنَ العاصِ رضي اللَّهُ عنه، وَهُوَ في سِيَاقَةِ المَوْتِ فَبَكى طَويلا، وَحَوَّلَ وَجْهَهُ إِلى الجدَار، فَجَعَلَ ابْنُهُ يَقُول: يا أَبَتَاه، أَمَا بَشَّرَكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم بكَذَا؟ أَما بشَّرَكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم بكَذَا؟

فَأَقْبلَ بوَجْههِ فَقَال: إِنَّ أَفْضَلَ مَا نُعِدُّ شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّه، وأَنَّ مُحمَّداً رسُول اللَّه إِنِّي قَدْ كُنْتُ عَلى أَطبْاقٍ ثَلاث: لَقَدْ رَأَيْتُني وَمَا أَحَدٌ أَشَدَّ بُغْضاً لرَسُولِ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم مِنِّي، وَلا أَحبَّ إِليَّ مِنْ أَنْ أَكُونَ قَدِ استمْكنْت مِنْهُ فقَتلْته، فَلَوْ مُتُّ عَلى تِلْكَ الحالِ لَكُنْتُ مِنْ أَهْلِ النَّار.

فَلَمَّا جَعَلَ اللَّهُ الإِسْلامَ في قَلْبي أَتيْتُ النَّبِيَّ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم فَقُلْت: ابْسُطْ يمينَكَ فَلأُبَايعْك، فَبَسَطَ يمِينَهُ فَقَبَضْتُ يَدِي، فقال: « مالك يا عمرو؟ » قلت: أَرَدْتُ أَنْ أَشْتَرطَ قال: « تَشْتَرطُ ماذَا؟ » قُلْتُ أَنْ يُغْفَرَ لي، قَال: أَمَا عَلمْتَ أَنَّ الإِسْلام يَهْدِمُ ما كَانَ قَبلَهُ، وَأَن الهجرَةَ تَهدمُ ما كان قبلَها، وأَنَّ الحَجَّ يَهدِمُ ما كانَ قبلَه؟ »

وما كان أَحَدٌ أَحَبَّ إِليَّ مِنْ رسول اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم، وَلا أَجَلّ في عَيني مِنْه، ومَا كُنتُ أُطِيقُ أَن أَملأَ عَيني مِنه إِجلالاً له، ولو سُئِلتُ أَن أَصِفَهُ ما أَطَقت، لأَنِّي لم أَكن أَملأ عَيني مِنه ولو مُتُّ على تِلكَ الحَال لَرَجَوتُ أَن أَكُونَ مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ .

ثم وُلِّينَا أَشيَاءَ ما أَدري ما حَالي فِيهَا؟ فَإِذا أَنا مُتُّ فلا تصحَبنِّي نَائِحَةٌ ولا نَار، فإذا دَفَنتموني، فشُنُّوا عليَّ التُّرَابَ شَنًّا، ثم أَقِيمُوا حولَ قَبري قَدْرَ ما تُنَحَرُ جَزور، وَيقْسَمُ لحْمُهَا، حَتَّى أَسْتَأْنِس بكُم، وأنظُرَ ما أُراجِعُ بِهِ رسُلَ ربي. رواه مسلم.

- از ابن شماسه روايت شده که گفت:

نزد عمرو بن العاص رضی الله عنه وارد شدم که در حال مرگ بود و رويش را طرف ديوار نموده و گريهء طولانی داشت.

پسرش می گفت: پدرکم آيا رسول الله صلی الله عليه وسلم  ترا به چنين و چنان مژده نداده است؟

آيا رسول الله صلی الله عليه وسلم  ترا به چنين و چنان مژده نداده است؟

و او رويش را گردانده گفت: بهترين آنچه که ما مهيا نموديم، گواهی دادن به اين است که معبود برحقی جز الله وجود ندارد و محمد صلی الله عليه وسلم فرستادهء اوست.

من در سه حالت قرار داشتم: خود را بياد می آورم که دشمنترين مردم برای رسول الله صلی الله عليه وسلم  بودم و هيچ چيزی را به اندازهء دوست نداشتم که بر وی دست يافته و او را می کشتم، اگر بر آن حالت می مردم از اهل جهنّم بودم.

چون خداوند اسلام را در دلم جايگزين ساخت، نزد رسول الله صلی الله عليه وسلم  آمده و گفتم: دستت را پهن کن، تا برای تان بعيت کنم! پيامبر صلی الله عليه وسلم دستش را باز نمود، ولی من دستم را پس کشيدم.

فرمود: چه شده ای عمرو؟گفتم: می خواهم شرط بگذارم!

فرمود: چه شرطی می گذاری؟گفتم: اينکه گناهانم آمرزيده شود.

فرمود: نمی دانی که اسلام آنچه را که پيش از آن است، نابود می کند وهجرت آنچه را که قبل از آن است نيست می کند و حج آنچه را که قبل از آن است، نابود می سازد؟

و هيچکس از رسول الله صلی الله عليه وسلم  برايم محبوبتر و بزرگتر نبود و از اطرافش نمی توانستم بوی درست نظر کنم. و اگر بخواهم که توصيفش کنم، نتوانم چون من نتوانستم به وی بنگرم.

اگر در اين حال بميرم آرزو دارم که از اهل بهشت باشم.

سپس سرپرستی کارهائی را نمودم که نمی دانم حالم در آن چطور است؟

و چون من مردم، هيچ نوحه گر و آتش مرا همراهی نکند و چون دفنم نموديد خاک را بر من کم کم بريزيد بعداً در اطراف قبرم به اندازهء که شترها کشته شوند و گوشت آن قسمت گردد، بايستيد، تا با شما انس بگيرم و ببينم که برای فرستادگان پروردگارم چه تقديم می کنم.

 

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آپلود عکس" alt="بی گناهی یزید بن معاویه در شهادت حضرت حسین رضی الله عنه" title="بی گناهی یزید بن معاویه در شهادت حضرت حسین رضی الله عنه" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">بی گناهی یزید بن معاویه در شهادت حضرت حسین رضی الله عنه
    سه شنبه 28 مهر 1394
    آپلود عکس" alt="زرتشت_پیامبر دروغین ایران باستان" title="زرتشت_پیامبر دروغین ایران باستان" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">زرتشت_پیامبر دروغین ایران باستان
    پنجشنبه 16 مهر 1394
    آپلود عکس" alt="جاهلیت نو ظهور پشت نقاب پیشرفت؟!" title="جاهلیت نو ظهور پشت نقاب پیشرفت؟!" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">جاهلیت نو ظهور پشت نقاب پیشرفت؟!
    شنبه 17 مرداد 1394
    "" alt="دوستان حتما این کتاب را تهیه کنید..." title="دوستان حتما این کتاب را تهیه کنید..." width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">دوستان حتما این کتاب را تهیه کنید...
    پنجشنبه 03 اردیبهشت 1394
    نظرسنجی
    وبلاگ تا چه اندازه میتوانددر حال و اینده رضایت شما را جلب کند
    ندای وبلاگ

    ما با افتخار اعلام میکنیم

    که مدیران ونویسندگان این

    وبلاگ همیشه و با جان و دل

    وفادار و پایبند به تمام اصول و قوانین

    مذاهب اربعه و خصوصا مذهب والای شافعی

    میباشد.

    لذادست یاری به سوی تمام هم

    اندیشان دراز میکنیم تا در هر مطلب و

    مشکلی ما را از راهنمایی خودشان محروم

    نفرمایند.

    خواهشمندیم ما را فقط در دایره ی مذهب حضرت

    شافعی رضی الله عنه راهنمایی یا رفع اشکال نمایید.

    حتما بخوانید

    یک شخصی گفت:الله اکبر

    بعد گفت:لااله الاالله محمدرسول الله

    بعد گفت:سبحان الله وبحمده سبحان الله العظیم

    بعد گفت:لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین

    این شخص70000نیکی را بدست آورد.

    این شخص خود شما هستید.

    مبارکتان باد.

    آمار سایت
  • کل مطالب : 325
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 24
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 191
  • باردید دیروز : 14
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 215
  • بازدید ماه : 334
  • بازدید سال : 557
  • بازدید کلی : 41,528
  • کدهای اختصاصی

    سنت

    سنت یعنی تبدیل عادت

    به عبادت

    آن هم فقط با داشتن

    قصد آن سنت

    مثلا:همه انگشتر دارند

    اما به قصد تبعیت

    از عمل پیامبر همان عادت شما

    تبدیل 

    به عبادت میشود.

    به همین سادگی.

    دومین سالگرد وبلاگ اهل سنت وجماعت دهگلان

    دو سال از ایجاد وبلاگ اهل سنت و جماعت دهگلان میگذرد.

    از تمامی دوستان خواهشمندیم که با نظرات خود ما را در راه پیشرفت بیشتر یاری کنند.